سینما و بی‌آبی؛ آینده ترسناکی که دور نیست

در جهانی که نشانه‌های کم‌آبی و خشکسالی هر روز پررنگ‌تر می‌شوند، سینما هم از روایت این بحران عقب نمانده است. فیلم‌سازان بسیاری از دل همین اضطراب جهانی، داستان‌هایی ساخته‌اند از انسان‌هایی که برای قطره‌ای آب می‌جنگند، از سرزمین‌هایی که روزی سبز بودند و حالا تنها غبار از آن‌ها مانده. این روایت‌ها، گاه تخیلی و آینده‌نگرند، گاه مستند و تلخ از همین امروز.

در حال حاضر کشور ما بیش از همیشه این هشدارها و بحران را با تمام وجود احساس می‌کند.کشوری که در چند دهه‌ی اخیر با افت بی‌سابقه‌ی منابع آب زیرزمینی، خشک‌شدن دریاچه‌ها، مهاجرت روستاییان و تنش‌های آبی روبه‌رو بوده است. در سرزمینی که عبارت «آب نیست» دیگر فقط یک تیتر خبری نیست، بلکه واقعیتی است که زندگی میلیون‌ها نفر را تحت‌تأثیر قرار داده، دیدن این فیلم‌ها چیزی بیش از یک سرگرمی است؛ شاید تماشای آینده‌ای محتمل، اگر این روزها به فکر نباشیم.

چرا سینما؟

سینما همواره آینه‌ای از ترس‌ها، امیدها و اضطراب‌های جمعی بوده است. در دنیایی که مسئله‌ی آب دیگر فقط یک بحران ‌زیست‌محیطی نیست و به مسئله‌ای سیاسی، اقتصادی و حتی فلسفی بدل شده، پرداختن به موضوع بی‌آبی در فیلم‌ها نه یک انتخاب هنری، بلکه ضرورتی اجتماعی است. آب، نخستین نیاز انسان برای بقا است، اما در دل روایت‌های سینمایی، به چیزی فراتر از مایع حیات بدل می‌شود؛ به استعاره‌ای از همه‌چیز، از عشق، ایمان، قدرت و سلطه.

فیلم‌هایی که به بحران آب می‌پردازند، درواقع درباره‌ی از‌دست‌رفتن‌اند؛ از‌دست‌رفتن منابع، انسانیت، رابطه‌ها و نظم اجتماعی. بی‌آبی در این آثار، بستری است برای ترسیم جهانی که در آن امید رنگ باخته، روابط انسانی گسسته شده و بقا به بهای حذف دیگری ممکن می‌شود. کارگردان‌ها با انتخاب لوکیشن‌هایی بی‌روح، چهره‌هایی ترک‌خورده، و قاب‌هایی خالی از رنگ، جهانی را می‌سازند که نه در آینده‌ای دور، بلکه در آستانه‌ی امروز ما است.

در فرهنگ ما، که تاریخش با آب گره خورده، از قنات‌ها و کاریزها گرفته تا آیین‌های باران‌خواهی، بحران آب نه فقط یک دغدغه‌ی اقتصادی که نشانه‌ای از تضعیف حافظه‌ی جمعی است، نشانه‌ای از فاصله گرفتن انسان از طبیعت و بی‌توجهی به میراث فرهنگی‌ و تاریخی‌اش. حالا که بحران آب در ایران به مرحله‌ای جدی رسیده، سینما می‌تواند نقش هشداری ایفا کند؛ نه با شعار، که با تصویر. تصویرهای خشکی که به جان می‌نشینند و ما را با یک پرسش رها می‌کنند؛ اگر آب نباشد، ما چه هستیم؟

فیلم‌هایی برای تماشا

دونده  (The Runner)

کارگردان: امیر نادری | سال ساخت: ۱۳۶۳ | ژانر: درام اجتماعی

قصه پسرکی بی‌پناه در بندر، که با جمع‌کردن بطری و دویدن به‌دنبال زندگی، داستانی از بقا در دل فقر و کمبود را روایت می‌کند. گرمای سوزان جنوب و بی‌آبی، نه‌فقط پس‌زمینه که شخصیت اصلی فیلم‌اند.

دنیای آب  (Waterworld)

کارگردان: کوین رینولدز | سال ساخت: ۱۹۹۵ | ژانر: علمی تخیلی، اکشن

در جهانی که تمام خشکی‌های زمین زیر آب رفته، انسان‌ها روی شناورهایی ابتدایی زندگی می‌کنند. این فیلم پرفرازونشیب با بازی کوین کاستنر، تصویری آخرالزمانی از فردایی دور را نشان می‌دهد که در آن، آب هست، اما نوشیدنی نیست.

اقلیم  (Climates)

کارگردان: نوری بیلگه جیلان | سال ساخت: ۲۰۰۶ | ژانر: درام روان‌شناختی

هرچند مستقیماً درباره بحران آب نیست، اما فضای خشک، بی‌باران و خاک‌خورده‌ی فیلم، استعاره‌ای از سردی روابط انسانی‌ است. فیلمی کم‌دیالوگ و مینیمال، درباره خشکی درون انسان‌ها.

بی‌آب و بی‌نان  (Without Water and Bread)

کارگردان: فرشاد فداییان | سال ساخت: ۱۳۸۴ | ژانر: مستند اجتماعی

مستندی تلخ و بی‌پیرایه از زندگی خانواده‌هایی در مناطق محروم ایران، که نه آب دارند، نه نان. تصویری زنده از رنج روزمره، بی‌پیرایه و دردناک.

مکس دیوانه: جاده خشم (Mad Max: Fury Road)

کارگردان: جرج میلر | سال ساخت: ۲۰۱۵ | ژانر: اکشن، پسا‌آخرالزمانی

در ظاهر، یک اکشن پرهیجان و پرزرق‌وبرق است، اما پشت گردوغبار بی‌پایان صحرا، دنیایی تصویر می‌شود که آب، قدرت مطلق است. فیلم مستقیماً درباره بحران آب نیست، اما خشکی بی‌رحمانه‌ی جهان آن، تبدیل به استعاره‌ای از فروپاشی اخلاقی و زیست‌محیطی شده. اینجا عطش برای بقا، همه‌چیز را بلعیده است؛ از رابطه‌ انسانی تا امید به آینده.

فیلم‌هایی از این دست فقط هشدار نمی‌دهند؛ آن‌ها به ما «احساس» می‌دهند. حس تشنگی، ترس و ناامیدی. سینما با تصویر ساختن از نبودن آب، ما را با عواقب تصمیم‌هایمان مواجه می‌کند، با جهانی که اگر نجنبی، خشک می‌شود. اگر به این‌گونه روایت‌ها علاقه دارید، پیشنهاد می‌کنیم این مجموعه فیلم‌ها را از سرویس فیلم و سریال روبیکا (کلیک کنید)، بدون نیاز به خرید اشتراک، تماشا کنید.

«پیرپسر»؛ ماندگار در سینمای ایران
در میان فیلم‌هایی که هر سال در سینمای ایران ساخته می‌شود، تعداد آثاری که با جسارت فرمی و محتوایی بیرون از الگوهای معمول ساخته شوند، انگشت‌شمار است. پیرپسر یکی از همان استثناهاست؛ فیلمی که نه صرفاً برای گیشه ساخته شده و نه برای جشنواره، بلکه انگار از دل یک دغدغه‌ جدی آمده و تلاش کرده در فرم، روایت و تصویر، چیزی بیشتر از «معمول» باشد. فیلم در میانه سینمای ایران ایستاده اما شبیه آن نیست؛ یک درام روان‌کاوانه، تیره، و از نظر بصری جسور، که ریشه در جهان درونی شخصیت‌هایش دارد.
فیلم بهشت (Eden)؛ برای رویایی نافرجام!
بیش از یک قرن پیش، کشتی بیگل با داروین جوان به جزایر گالاپاگوس رسید. جایی دورافتاده، پوشیده از ساکنان پوشش گیاهی بکر و موجودات عجیب و غریب که بعدها زیربنای نظریه تکامل شد. نظریه‌ای که از دل مشاهده‌ زندگی در انزوا زاده شد؛ از میان تفاوت‌های ریز و اما تعیین‌کننده. گالاپاگوس، از آن پس به استعاره‌ای از جدال بقا، دگردیسی و پیچیدگی طبیعت انسان بدل شد.
سینمای ایتالیا؛ فراتر از کلیشه‌ها، فراتر از مرزها
اگر بخواهیم سینمای ایتالیا را در یک تصویر خلاصه کنیم، باید آن را همچون کوچه‌پس‌کوچه‌های شهرهای کهن این کشور تصور کنیم؛ گاهی روشن، گاهی مه‌آلود، گاهی پرشور و رنگی، گاهی در سکوتی تلخ و انسانی. سینمای ایتالیا هیچ‌گاه به‌دنبال سرگرم‌کردن نبوده است، بلکه تلاش کرده با پرسش، تجربه، جسارت و تخیل، روح مخاطب را به بازی بگیرد. این سینما، از دل تاریخ پر‌ماجرای کشوری زاده شده که در آن هنر، سیاست، دین و زندگی روزمره همیشه درهم‌تنیده‌ است. به همین دلیل، هر قاب از یک فیلم ایتالیایی، به‌نوعی بازتابی از یک فرهنگ پیچیده، عاطفی و خلاق است.