در سینمای عباس کیارستمی همیشه نقطهای هست که جهان بزرگسالانه را از زاویهای کودکانه دوباره به ما نشان میدهد؛ جهانی که در آن یک اشتباه کوچک میتواند وزن یک فاجعه را داشته باشد و یک دفتر مشق گمشده میتواند بهانهای شود برای سفر به دل ترسها، مسئولیتها و بیپناهیهای دوران کودکی. خانه دوست کجاست؟ دقیقاً از همین جا شروع میشود؛ از لحظهای که احمد دفتر مشق همکلاسیاش را اشتباهی با خود میبرد و بیآنکه بداند، وارد مسیری میشود که سالها بعد، نامش را در فهرست مهمترین فیلمهای جهان میبینیم.
کیارستمی با همان سادگیِ فریبنده و واقعگرایی مینیمالیستیاش، یک داستان ظاهراً ساده را به تجربهای عمیق، انسانی و سرشار از تنشهای اخلاقی تبدیل میکند؛ تجربهای که هم به ادبیات عرفانی سهراب سپهری گره میخورد و هم به زندگی روزمره روستایی که کودکانش میان ترس از تنبیه و میل به درستکاری نفس میکشند.
اما آنچه این فیلم را از دل روایت کودکانهاش بیرون میکشد و به اثری جهانی تبدیل میکند، نحوه نگاه کیارستمی به «مراقبت» و «اخلاق» است؛ اینکه چطور یک کودک در جهانی بیپیرایه، بدون منطقهای پیچیدهی بزرگسالان، برای انجام کاری به ظاهر کوچک وسواسگونه میجنگد. سفر احمد از میان کوچهپسکوچههای کوکر، نه فقط جستوجوی یک خانه، که تلاشی برای بازگرداندن نظم اخلاقی جهان است. در طول مسیر با آدمهایی روبهرو میشود که هرکدام تنها چند ثانیه در داستان حضور دارند اما تأثیرشان روی جان فیلم میماند؛ همان آدمهای معمولی که کیارستمی آنها را بدون بازیگری، بدون اغراق، و دقیقاً همانطور که در زندگی حضور دارند، وارد قاب میکند. نتیجه، فیلمی آرام، بیادعا و بهشدت صادقانه است؛ اثری که با کمترین عناصر ممکن، بزرگترین حسها را بیدار میکند و هنوز هم یکی از خالصترین تجربههای سینمایی تمام دوران به شمار میآید.
سفر قهرمان کوچک
در خانه دوست کجاست؟ سفر قهرمانی نه بر پایهی الگوهای کلاسیک جوزف کمپبل شکل میگیرد و نه به سمت نقطههای اوج پر سروصدا پیش میرود؛ قهرمانی کیارستمی از جنس کودکانهترین شکل «درستکاری» است. احمد قهرمانی نیست که در جهانی فانتزی یا قاعدهمند قدم بگذارد؛ او از دل یک اشتباه ساده وارد مسیری میشود که بزرگسالان آن را کوچک میبینند، اما برای او وسعتی به اندازهی تمام جهان دارد. سفر این کودک، سفری درونی است؛ سفری که در آن «وظیفه» بر «ترس»، و «اخلاق» بر «آسانگرفتن» غلبه میکند. قهرمان کیارستمی نیازی به شمشیر، پیر دانا یا پیشگویی ندارد؛ تنها سلاح او همان وجدان تازهجوانهزدهای است که جهان اطرافش را هنوز نمیفهمد.
کیارستمی این سفر را نه از طریق گرهافکنیهای نمایشی، بلکه با عبور تدریجی از فضاها و آدمهایی پیش میبرد که هرکدام در ظاهر هیچ نقشی ندارند، اما در حقیقت آزمون سختی برای احمد به شماتر میآیند؛ آزمونهایی که شبیه «موانع» سفر قهرمانی عمل میکنند، اما از جنس موقعیتهای روزمرهاند. کوچههای پیچدرپیچ، غریبههایی که بیحوصلهاند، آدمهایی که راه را اشتباه نشان میدهند، و حتی شیب تند روستا همه اینها بدل به «نیروهای بازدارنده» میشوند، همان نیروهایی که در اسطورهها چهرهی اژدها یا دیو دارند، اما در دنیای کیارستمی، بیهیچ اغراق و با چهرههایی معمولی ظاهر میشوند.
عنصر مهم دیگر در مدل سفر قهرمانی کیارستمی، جابهجایی مرکز اهمیت است: مأموریت احمد در ظاهر کوچک است، اما بازی کیارستمی با مقیاسها باعث میشود این مأموریت برای مخاطب نیز به امری خطیر بدل شود. ما از خلال ترس احمد، اضطراب او از تنبیه، و احساس مسئولیتی که بر دوشش سنگینی میکند، با او همسفر میشویم. به همین دلیل، فیلم بدون استفاده از موسیقی احساسی یا نماهای اغراقشده، هیجانی درونی ایجاد میکند؛ هیجانی که از «اضطراب انجام کار درست» سرچشمه میگیرد. این همان جایی است که سفر قهرمان به سفر اخلاق بدل میشود.
در این مسیر، سبک مینیمالیستی کیارستمی نقشی اساسی دارد. او از شلوغی سینمای داستانگو فاصله میگیرد و سفر احمد را با اقتصادیترین شکل ممکن روایت میکند: قابهای ثابت، سکوتهای طولانی، دیالوگهای کوتاه و ریتمی آهسته که به طبیعت وفادار است. این سادگی کنترلشده باعث میشود هر حرکت کوچک احمد بار معنایی بزرگی پیدا کند؛ هر چرخش سرش به دنبال راه، هر قدمش بر خاک خشک روستا و هر لحظهاش در مقابل درختها و خانههای بینام، به بخشی از مسیر رشد شخصیتی او تبدیل شود.
در نهایت، قهرمان کیارستمی نه به قلهای میرسد، نه جایزهای دریافت میکند و نه حتی در پایان، جهان اطرافش تغییر میکند. تغییر واقعی در خود احمد اتفاق میافتد؛ کودکی که بهواسطهی سفری کوتاه در جغرافیا، مسیری بلند در اخلاق را پشت سر میگذارد. این همان جایی است که مدل قهرمان کیارستمی از سایر الگوها متمایز میشود؛ قهرمانی کوچک، بیسروصدا و پنهان، اما چنان عمیق که فیلم را از سطح یک روایت کودکانه بالا میبرد و به داستانی جهانی تبدیل میکند.
چرا سینمای کیارستمی در جهان مورد اقبال قرار میگیرد؟
جذابیت جهانی سینمای کیارستمی از جایی آغاز میشود که او به جای روایتهای پرزرقوبرق، به سراغ «جوهرهی زندگی» میرود؛ همان لحظههای کوچک و معمولی که معمولاً در سینما نادیده گرفته میشوند، اما در آثار او تبدیل به دریچهای برای فهم انسان، اخلاق و نگاه ما به جهان میشوند. فیلمهایش بدون نمایش خشونت، هیجان، یا پیچیدگیهای داستانی، به چیزی عمیقتر دست پیدا میکنند؛ به «حقیقت». حقیقتی که نه با خطابه، بلکه با سکوت، مکث و جزئیات بسیار ساده جلوه میکند. این همان زبانی است که برای مخاطب جهانی فارغ از فرهنگ، زبان یا پیشزمینهی اجتماعی قابل درک است؛ زبانی که بهجای توضیح، تجربه میسازد.
آنچه سینمای کیارستمی را برای مخاطبان بینالمللی جذاب میکند، همین جهانشمولی در دل بومیترین موقعیتهاست. او داستانهایی را بازگو میکند که کاملاً ریشه در ایران، روستاها، کودکان و زندگی روزمره دارند، اما از طریق همین سادگی، به مفاهیمی میرسند که برای هر انسانی آشناست: مسئولیت، ترس از اشتباه، وجدان، مرگ، امید، مراقبت. تماشاگر غربی یا آسیای شرقی یا آمریکای لاتین لازم نیست ایرانی باشد تا اضطراب احمد را در خانه دوست کجاست؟ درک کند یا معنای یک «دوستی» گمشده را بفهمد. کیارستمی از فرهنگ ایران شروع میکند، اما به مرزهای جغرافیایی قانع نمیماند.
ویژگی برجستهی دیگر نگاه جهانی به کیارستمی، مینیمالیسم سینمایی اوست؛ سبکی که از شرق و غرب همزمان تحسین گرفته است. او با کمترین عناصر بصری ممکن، بیشترین لایههای معنایی را ایجاد میکند. قابهای ثابت، سکوتهای طولانی، استفاده از نابازیگران، و روایتهایی که در ظاهر ساده اما از درون پیچیدهاند. اینها همان چیزهایی است که کارگردانان بزرگی چون اسکورسیزی، کوروساوا، نانی مورتی، والتر سالس و بسیاری از منتقدان جهانی دربارهاش نوشتهاند: «سادگی او پیچیدهترین بخش سینماست.» سینمای کیارستمی نوعی اعتماد به هوش مخاطب دارد؛ او تماشاگر را وادار به مشارکت میکند، نه مصرف منفعلانه.
در عین حال، سینمای کیارستمی پیوندی عمیق با مستند و واقعیت دارد؛ مرزی که بین فیلم داستانی و حقیقت زندگی روزمره میگذارد بسیار باریک است. او زندگی را همانگونه که هست وارد قاب میکند؛ با ناهماهنگیها، مکثها، بینظمیها و سکوتهایی که کمتر کارگردان جرأت میکند آنها را نگه دارد. همین نگاه صادقانه و بیواسطه است که آثار او را برای جشنوارهها، منتقدان، دانشگاهها و سینمادوستان جهانی متفاوت و مهم کرده است. سینمای کیارستمی نه «فرمگرا» است و نه «پیاممحور»؛ بلکه تجربهای انسانی است که از دل فرم میجوشد.
در نهایت، بخشی از اقبال جهانی کیارستمی ریشه در توانایی او برای ترکیب اخلاق با زیباییشناسی دارد. او از یک رویداد ساده مثل گمشدن دفتر مشق، توقف یک ماشین در جاده، یا گفتوگوی دو نفر پشت شیشه، فیلمی میسازد که دربارهی انتخابهای اخلاقی انسان حرف میزند. این نوع نگاه، یادآور شعر فارسی و عرفان ایرانی است؛ نوعی نگاه شاعرانه که در عین زمینی بودن، به تجربهای فلسفی تبدیل میشود. سینمای کیارستمی پلی است میان ادبیات شرق و سینمای مدرن غرب؛ پلی که جهان هرگز بیتفاوت از کنار آن عبور نکرده است.
· تماشای رایگان فیلم سینمایی «خانه دوست کجاست؟» در روبیکا